یکی از این نمونههای ارزشمند، یک پاپوش یا کفش سنتی است که سازنده از آن با عنوان «شاهکار هنری» یاد میکند. این اثر نه تنها بهدلیل زیبایی، بلکه بهخاطر روش ساخت منحصربهفردش قابل توجه است. برخلاف محصولات جدید، سنتی است؛ یعنی ساختار داخلی آن خالی است و از مواد پرکنندهای مانند گچ یا مواد مدرن استفاده نشده است. این پاپوش پس از خروج از قالب، با دقت و زحمت بسیار دوخته شده است و برای جلوگیری از آسیب دیدن و حفظ شکل، لایهای حمایتی داخل آن قرار داده شده تا در برابر عوامل محیطی چون رطوبت و فشار مقاوم باشد.
سازنده با تأکید بر اصالت کار خود، بیان میکند که این یک هنر سنتی و فنی است که هر کسی از عهدهی آن برنمیآید. این نوع کفشهای دستساز نیازی به مُهر تأیید جدید ندارند؛ خود گویای قدمت و مهارتاند. استادکاران قدیمی به خوبی میدانستند که چه میکنند و نیازی به آموزشهای امروزی نداشتند. با این حال، نسل جدید کمتر به سمت این حرفه گرایش پیدا میکند؛ گویی برای کسی که در این راه قدم میگذارد، حمایتی وجود ندارد و ارزش هنری این آثار به درستی درک نمیشود. این کار، میراثی است که ریشه در فولکلور دارد و جدا کردن آن از زندگی روزمره، به معنای از دست دادن بخشی از هویت است.
دومین اثری که نمایانگر زحمت و کمیابی است، یک کمربند دستباف است. این کمربند، که از الیاف طبیعی تهیه شده، نیازمند فرآیندی طولانی و دقیق است. ابتدا مواد اولیه باید در آب نرم شوند تا قابلیت بافت پیدا کنند. سپس بافندگی دانه به دانه و ردیف به ردیف آغاز میشود. نقطه عطف کار، مرحلهی «قفل کردن» بافت در انتهای کار است تا مطمئن شوند که بافت باز نشود و اثر پایدار بماند.
این کمربندهای دستباف در ایران «کمیاب» توصیف میشوند. سازنده تأکید میکند که ساختن این نوع کمربند نیازمند دانش و ارتباط عمیق با خود کار است؛ کسی که با این هنر آشنایی نداشته باشد، نمیتواند آن را خلق کند. وی ارزش مادی این کمربندها را مثال میزند و میگوید که اگر کسی بتواند یکی از آنها را بسازد، ممکن است ارزشی معادل ۲ تا ۵ میلیون [تومان یا ریال] داشته باشد. اما بلافاصله این ارزش مادی را با درآمدهای اداری مقایسه میکند و میگوید که هدف از این کار صرفاً پول نیست. در واقع، این هنر و زحمتی که در آن نهفته است، خود دارای ارزشی فراتر از مادیات است؛ چرا که ساختن چنین اثری نیاز به توانایی خاصی دارد که در کمتر کسی یافت میشود و خود به تنهایی یک راه حل و زیبایی است.
این دو نمونه، یادآور این نکته هستند که هنر دستساز ایرانی همچنان زنده است، اما بقای آن وابسته به درک ارزش واقعی و حمایت از استادکارانی است که با کمترین پشتوانه، اصالت این مرز و بوم را با تار و پود دستهایشان حفظ کردهاند.